سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۴۶۰: تا چراغ انجمن کردن زبان خویشتن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا چراغ انجمن کردن زبان خویشتن می خورم چون شمع دایم مغز جان خویشتن گوهر من در ته گرد کسادی شد یتیم وقت آن آمد که بر بندم دکان خویشتن روی بهبودی ندارد داغهای سینه ام زردرویی می کشم از گلستان خویشتن هر که را بینم به عالم خویش را گم کرده است از که می جوید کسی دیگر نشان خویشتن چغد را ویرانه ها باشد حصار عافیت کلبه خود کرده ام دارالامان خویشتن چون کف دست گدا دستار خوان من تهیست می کشم شرمندگی از میهمان خویشتن شکوه از خوان فلک ای لاله پیش من مکن می خورم من هم به خون تر کرده نان خویشتن مغز خود را سوختم از بی چراغی همچو شمع دست اکنون مانده ام بر استخوان خویشتن می شود از خنده آئینه عالم گلستان گر به بینم عکس روی زعفران خویشتن مادر دوران به جای شیر خونم داد و رفت دشمنی ها دیده ام از مهربان خویشتن هر که می خندد چو گل در این گلستان عاقبت می زند خود پشت دستی بر دهان خویشتن پیشوای قوم گردد عاقبت محراب وار قبله خود هر که سازد آستان خویشتن چند با من می دهی درد سر ای پهلو نشین روزگاری شد گرفتارم به جان خویشتن منزل ما گشته چون تیر هوایی بی نشان خانه بردوشیم دایم چون کمان خویشتن سیدا از کلک خود دایم سخنها می کشم زخم ها دارم به دل از همزبان خویشتن سیدای نَسَفی