سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۴۳۴: به دام دلبری افتاده ام گمگشته تدبیرم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به دام دلبری افتاده ام گمگشته تدبیرم سراپا وحشتم در کوی او آهوی تصویرم ضعیفم بر تمنای دل خود بس نمی آیم هوس دیوانه و باریکتر از موست زنجیرم عصا از خانه ام ننهاده چون پرگار پا بیرون نرفته جانب صیدی ز آغوش کمان تیرم ز دوران عمرها شد تر نگردیده لب خشکم نداره قطره شیری به پستان مادر پیرم خس و خاشاک نتواند شدن با برق سد راه سر خود می خورد هر کس که می گردد عنان گیرم دهد کلک سخن سنجم تسلی نفس سرکش را نباشد زین نیستان جز قناعت روزیی شیرم به عالم نیست چون اهل طمعی یکسان سلوک من بروی دوستان آئینه ام با خصم شمشیرم سر خود مانده ام از بی کسی بر کنده زانو ز چین دامن خود عمرها شد پا به زنجیرم به صدر سینه دشمن چو پیکانست جای من خداوندا مکن دنباله رو همچون پر تیرم ز جوی اهل دولت تر نکرده کلکم انگشتی از این سرچشمه عمری شد که رم خوردست نخچیرم منه بر دوشم ای مرهم کف روباه بازی را به داغ سینه چنگال پلنگم ناخن شیرم سپهر داری مکن ای چرخ پیش آه مظلومان مکن اندیشه از پیکان حذر کن از پر تیرم نه آساید کسی در این بیابان از شکار من خرابم تشنه ام بدست و پایم آهوی پیرم به زور دست بازو می خورم ای سیدا روزی مرا چون کوهکن خون جگر باشد به از شیرم سیدای نَسَفی