سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۴۱۱: می کند پهلو تهی کنج غم از تنهائیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می کند پهلو تهی کنج غم از تنهائیم در کنار طاق نسیان مانده یی بی جائیم در پی مکن سایه چون نقش قدم از پا فتاد نیست در عالم کسی را طاقت همپائیم بر جنونم سد ره زنجیر نتوان شدن حلقه فتراک می جوید سر سودائیم شورش فرزند می آرد پدر را در سماع زینهار اندیشه کن ای چرخ از رسوائیم روزیی جوهرشناس از سنگ می آید برون کرده مستغنی ز عالم سرمه بینائیم گوشه گیری می برآرد آدمی را ز احتیاج می شمارد کفش تنگ چرخ را بی پائیم می شود از کاهلی همیشه را بازار گرم خصم می بالد به خود چون گل ز بی پروائیم می دود از دیدنش اشکم به روی کاه رنگ از تماشای رخش گل می کند رعنائیم می کند در وصل عشق پاک عاشق را هلاک جان به لب آید مرا روزی که بر سر آئیم سیدا در جوی ارباب مروت نم نماند خاک می لیسد به ساحل کشتی دریائیم سیدای نَسَفی