سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۳۷۷: از آن روزی که دور افتاد زان زلف دو تا دستم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از آن روزی که دور افتاد زان زلف دو تا دستم گره نگشاید از کار کسی مانند پا دستم ز زیر ناخنم چون گل ز غیرت خون به جوش آید چو سازد آرزوی رنگ از برگ حنا دستم مرا دست تهی از آستین بیرون نمی آید فرو رفتست تا بازو به کام اژدها دستم چرا کلکم نسازد سبز همچون خضر عالم را که بر کف همچو سرو از راستی دارد عصا دستم ز هر انگشت من مانند نی فریاد برخیزد اگر یک لحظه گردد از گریبانم جدا دستم به انگشت حیا تا پرده از رویش برافگندم ز طشت شعله آتش نمی سازد ابا دستم ز فکر روز حشر ای سیدا بیرون نمی آیم در این دریای پرشورش نگیرد گر خدا دستم سیدای نَسَفی