سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۳۴۱: تا تو آلوده به خون ساخته یی خنجر خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا تو آلوده به خون ساخته ای خنجر خویش من برآورده ام از چاک گریبان سر خویش تا تو ای شعله جواله نمودار شدی شمع و پروانه نشستند به خاکستر خویش ید بیضا شود و بوسه زند پای تو را بهر تسلیم تو دستی بنهم بر سر خویش سنبل زلف تو بازوی مرا خواهد تافت مار بسیار گرو بردن ز افسونگر خویش بیرخت سوختم و نیست قرارم چو سپند می کنم بازی طفلانه به خاکستر خویش بر لب آب روان سرو برومند شود می دهم قد تو را جای به چشم تر خویش به کجا شکوه کنم از ستم کاکل تو من خود انداخته ام روز سیه بر سر خویش طاق ابروی تو را مد نظر ساخته ام می دهم تیغ تو را آب ز چشم تر خویش سیدا هست دماغم همه شبها روشن کرده ام روغن این شمع ز مغز سر خویش سیدای نَسَفی