سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۲۸۹: با من ز عرضحال زبان در دهان نماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با من ز عرضحال زبان در دهان نماند اکنون ز حال خویش چگویم سخن نماند گوهر ز بحر و لعل ز کان شکوه می کنند آسوده خاطری به کسی در وطن نماند با کهربا رجوع کنند اهل روزگار امرو آبرو به عقیق یمن نماند آورده رو به ابر ز بی شبنمی چمن رنگ حیا به روی گل یاسمن نماند پروانه یی که رقص رود گرد شمع کو روشندلی که گرم کند انجمن نماند از چشم نوخطان نگه دلبری رمید از بوی مشک اثر به غزال ختن نماند گشتیم پیر و رفت ز سر عقل و هوش ما فصل خزان رسید و کسی در چمن نماند از دست روزگار زدیم چاک جیب خویش بر دوش من چو یوسف گل پیرهن نماند مانند کلک مو شدم ای سیدا خموش چون خامه شکسته مجال سخن نماند سیدای نَسَفی