سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۲۱۹: از رخت میخانه امشب آنقدر مسرور بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از رخت میخانه امشب آنقدر مسرور بود جام می موسی و خم باده کوه طور بود هر سر مو بر تنم می کرد کار نیشتر گوشه آسایش من خانه زنبور بود باده نوش من کجا بودی که امشب تا سحر کام من تلخ و دماغم خشک و بختم شور بود ای خوش آن شبها که در بزم تو تا هنگام صبح بر سر من آفتاب و در کنارم حور بود قطره یی ناخورده می خوردم ز گردون گوشمال کاسه می بر کف من کاسه طنبور بود بی رخت پروانه امشب تا سحر خون می گریست شمع در فانوس همچون مرده یی در گور بود دوش با شیرین لبان در پرده می گفتم سخن پرده زنبوریی من پرده انگور بود عاشق صاحب نظر از جا برد معشوق را بود فارغ بال یوسف تا زلیخا کور بود چار ابروی کمانش را به طاق آویخته بازوی اقبال حسنش پیش از این پر زور بود سیدا امروز گردیدست چون کنعان خراب خانه چشمم که چون مصر از رخش معمور بود سیدای نَسَفی