سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۱۸۷: چو بهر پرسشم آن شهسوار می آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو بهر پرسشم آن شهسوار می آید صف ملک ز یمین و یسار می آید گهی که از غم او می زنم به دل ناخن صدای کوهکن از کوهسار می آید برم چو نامه اعمال در ترازوگاه کتابتی که به سویم ز یار می آید به باغ نوخط من دوش می کشید و هنوز نسیم مست صبا مشکبار می آید ز چاک سینه روشندل خدا ترسم پیمبریست که بیرون ز غار می آید ز بال مرغ چمن شد قفس گل صد برگ که گفته است به بلبل بهار می آید کدام لاله رخ امروز در چمن رفتست به هر که می نگرم داغدار می آید بر آستانه خود همچو نقش پا عمریست نشسته ام به امیدی که بار می آید کمند بوی گل آرد به باغ بلبل را دلم به سوی تو بی اختیار می آید به گرد کوی تو هر روز گردباد از دشت به جستجوی من خاکسار می آید اگر به کوه نهم پشت بر زمین ماند غمی که بر من از این روزگار می آید نگاه گرم تو می سوزد استخوانم را کجا ز برق ترحم بخار می آید خجالتی که کشی از گناه خود امروز نگاه دار که فردا به کار می آید سپندوار از آن کوی سیدا امروز چه شد که سوخته و بی قرار می آید سیدای نَسَفی