سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۱۷۴: شبی که بر سرم آن سبزپوش می آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شبی که بر سرم آن سبزپوش می آید صدای مقدم خضرم به گوش می آید به یاد زلف و رخش گلشن از گل و سنبل قبا دریده سلاسل به دوش می آید ندا کنند به مسجد مؤذنان هر صبح حذر کنید که آن باده نوش می آید که رفته است به گلشن که عندلیب امروز خموش می رود و در خروش می آید فغان ماتمیان بزرگان غافل را صدای ناله کبکی به گوش می آید تو باده می خوری و من کباب می گردم تو می کشی و مرا خون به جوش می آید به روز مرگ دل از خواب می شود بیدار کسی که می رود از خود به هوش می آید چرا به خون نه نشینم چو سیدا امروز که گل به داغ پی گلفروش می آید سیدای نَسَفی