سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۱۴۳: شمعم و پیوسته در رگهای جانم آتش است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شمعم و پیوسته در رگهای جانم آتش است در دهانم موج آب و بر زبانم آتش است ظالمان از بی کسی ویرانه ام را سوختند جغدم از بی خان و مانی آشیانم آتش است بلبلم اما مقام دلنشینم گلخن است سبزه ام خاکستر است و بوستانم آتش است از سر کوی بتان رخت سفر تا بسته ام محمل من گرد باد و کاروانم آتش است ای که با من می کنی سودا به خود اندیشه کن در بساطم دود آه و بر دکانم آتش است صحبت من بی می و بی مطرب امشب در گرفت خانه روشن می کنم تا میهمانم آتش است نیست دلسوزی به ملک سینه من غیر داغ سیدا امروز یار مهربانم آتش است سیدای نَسَفی