سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۲: لعلی که منم تشنه او آب حیات است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
لعلی که منم تشنه او آب حیات است زلفی که به جان طالب اویم ظلمات است مژگان که به دل جا نکند خامه موئیست چشمی که سخنگو نبود چشم دوات است در کوهکنی پنجه فرهاد توان تافت معشوق اگر دلبر شیرین حرکات است از موت نجاتی نبود شاه و گدا را چون عرصه شطرنج جهان خانه مات است معشوق مزلف چو شود وقت رهائیست رویی که شود صاحب خط ماه برات است ای دل مکن اظهار به او بوسه شب را دزدی که شد اقرار کی امید نجات است برخیز و بیا بر سر بیمار فراقت ای هر قدمت موجب چندین حسنات است در موسم خط رحم نما بر دل سید او مفلس عشق است تو را وقت زکوت است سیدای نَسَفی