سوزنی سمرقندی
غزلیات
شمارهٔ ۳۱ - مرا عشقت بنامیزد بدان سان پرورید ای جان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو زآب روی تو ریش چو آتش بردمید ای جان به خاک پای تو کان باد بوقم آرمید ای جان ز رویم روی را درکش نهان کن ریش زیر کش چو بتوان ریش خود خوش خوش بدو مشتی کشید ای جان فروغ آتش ریشت چنان شعله زند گه گه که پندارم به دوزخ بر نخواهی بر نوید ای جان یخ پرورده شد عشقت به سردی زآتش ریشت ترا آتش فروزان شد مرا یخ پرورید ای جان همه روی چو ایمان را به ریش آتشکده کردی سزای روی خود کردی چنان کز تو سزید ای جان نه بینم روی تو زین پس نه مانند تو دیگر کس کزان ریش چو بند خس به چشمم خس خلید ای جان سواری در بیابانی ز تو پرسید ره کوره ز بیم سرخ منجوقش ترا ریش بردمید ای جان ز ریشت گرچه منجورم نگویم کان به . . . من به . . . ن تو که بتوانیم خود را . . . ن درید ای جان نه جان تست کمتر کن بر آرو سر بکن از تن خدا انگشت با ناخن به حکمت آفرید ای جان چو آیی خیره وانگه نیک تر و بهتر و کوته اگر در دست کند ته ته توان جمله برید ای جان به سان زردآلو خلیده سبلت آوردی که یارد پیش آن لب هات شفتالو خرید ای جان کلوخ آمرودئی کردم که شفتالوت زرد آبی مگر با دانه آبی توانم کافنید ای جان حسن آیی به نزد من که اندر کان شفتالوت نیامد دانه آبی نه آبی تر پدید ای جان نه خود گفتی که من روزی میان خانه از ده تن به دندان در زدم دامن بر وزن برید ای جان چو حال تو چنین یابم تو دانی کاین قدر دانم نباید از فلان پرسید و بهمان در رسید ای جان ندارم مهر تو یک جو ندانم کهنه ای یا نو به ریش خویش ری و رو که درماندی برید ای جان کرا شاهد جنین آید، سنایی وار کی گوید مرا عشقت بنامیزد بدان سان پرورید ای جان سوزنی سمرقندی