سوزنی سمرقندی
قصاید
شمارهٔ ۴۳ - در هجو دوستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر ز تنی که چگندر نمای شد سر او ز . . . ن گنده بود گنده چگندر او بصد مغاک بر کتانی و معیده سری چگندر و گزری نیست کان برابر او چو گردن شتر مست کفک نفج بود درایکی دو در آویخته ز حنجر او و یا چو گردن ارجی در ازو خم در خم نمانده جز رگ و پی ریخته همه پر او برهنه گشته چو بازیگران چنبرجه ز . . . ن کودک وارونه خفته چنبر او ز بسکه چنبر جسته است و می جهد مانده است نشان چنبر بازیگری بچنبر او بسان طفلک کاوراگی عسل پرورد ز چهره عسل کودکان بود خور او سپید کونی خواهد بروشنائی خور وگر نباشد نبود سزا و درخور او چنانکه گر شب تاری بکار برخیزد همی خورد خور خود را بروشنی خور او غلام . . . ن غلامی بود که از سیلی بدست چوب کند برتر و فروتر او گریز جوید از آن . . . ن که از فراخی آن بگاه کار نداند ز خشک اوتر او رگ آوری را عین الکمال بیمراوست معصفری را قاضی جمال بیمر او گسستن رگ . . . ن از تن رگ آور اوست مزعفری رخ ما از سر معصفر او ز دست آنکه بود دوستدار مهتر ما به . . . ن او که نباشد رهی و چاکر او اثیر ملک رضی دولت صفی الدین یگانه ای که ندارد زمانه دیگر او جواب شعر معزیست آن کجا گوید سمن بری که فسونگر شدست عبهر او سوزنی سمرقندی