سوزنی سمرقندی
قصیده ها
شمارهٔ ۱۹ - شاعر دروغگوست؟
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز روزگار بجان آمدم ز غم بشتاب اگر بنالم جای است ازین عنا و عذاب زمانه میدهدم گوشمال و می زندم مگر که خیک شد ستم زمانه را دریاب مثل زنند که شاعر دروغگوی بود خطاست باری نزد من این مثل نه صواب بباب مدح خداوندگار و قصه خویش بجان پاک پیمبر که نیستم کذاب ایا گزیده اولاد پاک پیغمبر بجاه خویش بدین قصه برنویس جواب رسید خیل زمستان و آن تموز برفت که خلق زنده بی آتش همی شدند کباب زبر و جود تو دارم تمام جامه تن تمام بقعه و فرزند خود برونق و آب بصدر بار تو بردارم از جهان حاجت اگر بیک لب نان باشد و بیک دم آب ذئاب وار بهر در نرفتم و نروم وگر روم ز در تو منافقم چو ذئاب تو آفتابی و مهتاب دیگران و تبش زآفتاب توان خواستن نه از مهتاب بتاب سال و مه ای آفتاب فضل و شرف بر آسمان سعادت بروزگار شباب بنای جاه تو آباد باد تا به ابد سرای دولت اعدای تو خراب و بیاب سوزنی سمرقندی