رضاقلی هدایت
روضه دوم | در ذکر فضلا و محقّقین حکما
بخش ۲۸ - حسن دهلوی قُدِّسَ سِرّه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
و هُوَ شیخ نجم الدین حسن. از فضلا و عرفا و مرید شاه نظام اولیاست. به کمند جذبهٔ محبت امیر خسرو دهلوی مقید و به دلالت او به خدمت شیخ نظام رسید و مآل کارش به حقایق و معارف مختوم گردید. عارفی محقق و کاملی مدقّق است. اشعار خوب دارد. تیمنّاً و تبرّکاً در ضمن حالش چند بیتی از مقالش نوشته شد: مشتاق تو به هیچ جمالی نظر نکرد بیمار تو ز هیچ طبیبی دوا نخواست بر ما دلت نسوخت، ندانم چرا نسوخت ما را دلت نخواست، ندانم چرا نخواست گفتی چرا سخن نکنی چون به من رسی نظارهٔ جمالِ تو خاموشی آورد عشقبازان دیگرند و عشق سازان دیگرند آنچه در فرهاد می بینم کجا پرویز داشت عمریست که من در سر، سودایِ فلان دارم یک شهر خبر دارند من از که نهان دارم ای به عهدت پارسایی ها به رسوایی بدل من یکی زان پارسایانم که رسوا کرده ای از خویش برون رو ز درِ خویش درون آی تا گم نشوی گم شدهٔ خویش نیابی آن گِردِ حرم گردد و این گردِ خرابات من گِردِ سرت گردم و جایی که تو باشی ای خون خلقی ریخته وانگه از آن خون ریختن نه دست تو دارد خبر نه تیغ تو آلودگی گفتم به رغم دشمنان آسایشی یابم ز تو استغفراللّه زین سخن عشق تو و آسودگی بتی چون تو چرا در پرده باشد مگر از ننگ چون من بت پرستی و له ایضاً رحمة اللّه مدعیی گفت به لیلی به طنز رو که بسی چابک و موزون نه ای لیلی از آن حال بخندید و گفت با تو چه گویم که تو مجنون نه ای رضاقلی هدایت