فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۳۷۷: بدردم یارب آن بی درد درمان می کند یا نه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به دردم یارب آن بی درد درمان می کند یا نه گرفتارم به دردی چارهٔ آن می کند یا نه زدم در رشتهٔ جان آتشی اما نمی دانم مرا این سوزْ شمعِ بزمِ جانان می کند یا نه به او اظهار دردی می کنم حالا نمی دانم که او رحمی به جان دردمندان می کند یا نه به تلخی جان برآمد باز پرس ای باد کآن گل رخ به شهدِ وصل دفع زهرِ هجران می کند یا نه ز آهم می گدازد سنگ و می لرزد هنوزم دل که کاری در دل آن سست پیمان می کند یا نه ندارم غیر این کامی که بر گرد سرت گردم نمی دانم به کامم چرخ دوران می کند یا نه کسی کز شربت وصلت نیابد ذوق رسوایی چه می داند که می در عقل نقصان می کند یا نه چو تیرت را کشیدم از دل مجروح دانستم که تن بی تابی در دادن جان می کند یا نه تو مست نازی از حال فضولی نیستی آگه چه می دانی که هرشب آه و افغان می کند یا نه فضولی بغدادی