فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۳۴۹: غم لعل ترا در سینه جا کردم که جان است این
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غم لعل ترا در سینه جا کردم که جان است این تمنای حیات جاودان دارم از آن است این مکن لیلی وش من گوش بر افسانه مجنون حدیث درد من بشنو که به ز آن داستان است این ز شرم صورت خوب تو می گردد پری پنهان چه حاجت من کنم اظهار این معنی عیان است این لگدکوب رقیبت شد تن اندوه پروردم مگو تن پیش سگ افتاده مشتی استخوان است این هوا از شاخ گل پیکان خونین می کشد گویا بدل خوردست تیر رشک قدت را نشان است این قرارم برد رفتارت سرشکم ریخت گفتارت چه قد دل ستان است آن چه لعل درفشان است این فضولی می رسد هرشب به مه فریاد و افغانت شبی آن مه نمی پرسد چه فریاد و فغان است این فضولی بغدادی