فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۳۴۸: تا بدرد عشق جان از تن نمی آید برون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا بدرد عشق جان از تن نمی آید برون درد عشق او ز جان من نمی آید برون دانه اشکم بخوناب جگر پرورده است اینچنین لعلی ز هر معدن نمی آید برون نخل قدت را طراوت از ریاض جنت است اینچنین سروی ز هر گلشن نمی آید برون گر بگلزاری در آیی تیغ بر کف ز انفعال گل نمی روید دگر سوسن نمی آید برون با تبسم می کشم گفتی مرا هر دم ز غم چون نمیرم زین ادا کشتن نمی آید برون لب ز شرح سوز دل بستیم و جای حیرت است سوخت خانه دودی از روزن نمی آید برون گر فضولی ترک عشق دوست گیرد دور نیست چون کند از عهده دشمن نمی آید برون فضولی بغدادی