میرزا قاآنی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۳: پیر مغان جام میم داد دوش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پیر مغان جام میم داد دوش از دو جهان بانگ برآمد که نوش می روی و از عقبت می رود جان و تن و دین و دل و عقل و هوش رفتی و برخاست فغانم ز دل آمدی از راه و نشستم خموش بر من و یاران شب یلدا گذشت بس که ز زلف تو سخن رفت دوش آب دو چشمم همه عالم گرفت وآتش جانم ننشیند ز جوش کاش بسازند ز خاکم سبو بو که حریفان بکشندم به دوش سرد شد از حکمت ناصح دلم کآتش من بیند و گوید مجوش تا به جمال توگشودیم چشم از سخن خلق ببستیم گوش ناصح از آن چهره نپوشیم چشم گر تو توانی نظر از ما بپوش رعد بنالد ز تجلی برق از تو کنون جلوه و از ما خروش پردهٔ دعوی بدرد دست غیب گر نبود فضل خدا عیب پوش نالهٔ قاآنی اگر بشنود از جگر سنگ برآید خروش میرزا قاآنی