فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۴۹۹: گر جلوهگر به عرصهٔ محشر گذرکنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر جلوه گر به عرصهٔ محشر گذرکنی هر گوشه محشر دگری جلوه گر کنی کاش آن قدر به خواب رود چشم روزگار تا یک نظر به مردم صاحب نظر کنی جان در بهای بوسهٔ شیرین توان گرفت گیرم درین معامله قدری ضرر کنی تا کی به بزم غیر می لاله گون کشی تا چند خون ز رشک مرا در جگر کنی گفتم به روی خوب تو خواهم نظر کنم گفتا که باید از همه قطع نظر کنی غیر از وصال نیست خیال دگر مرا ترسم خدا نکرده خیال دگر کنی شبها بباید از مژه خون در کنار کرد تا در کنار دوست شبی را سحر کنی هرگز کسی به دشمن خونخوار خود نکرد با دوست هر ستم که تو بیداد گر کنی هر چند تو به قتل فروغی مخیری باید ز انتقام شهنشه حذر کنی جم دستگاه فتحعلی شاه تاجدار باید که سجده بر در او هر سحر کنی فروغی بسطامی