فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۴۹۲: سر راهش افتادم از ناتوانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سر راهش افتادم از ناتوانی وزین ضعف کردم بسی کامرانی کسی کاو به دل ناوکش خورد گفتا که شوخی ندیدم بدین شخ کمانی ز چشمی است چشم امیدم که هرگز به کس ننگرد از ره سرگرانی زبان از شکایت بر دوست بستم ز بس یافتم لذت بی زبانی نشان خواهی از وی، ز خود بی نشان شو که من زو نشان جستم از بی نشانی کسی داند احوال پیران عشقش که پیرانه سر کرده باشد جوانی به هجران مرا سهل شد دادن جان که سخت است دوری ز یاران جانی دریغا که از ماه رویان ندیدم به جز بی وفایی و نامهربانی شنیدن توان نغمهٔ ارغنون را چو ساقی دهد بادهٔ ارغوانی من و زخم کاری، تو و دل شکاری من و جان سپاری، تو و جان ستانی تو و عشوه کردن، من و دل سپردن تو و جان گرفتن، من و جان فشانی بکش خنجر کین به جان فروغی به طوری که خواهی، به طرزی که دانی فروغی بسطامی