فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۴۸۳: خوشا شبی که به آرامگاه من باشی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوشا شبی که به آرامگاه من باشی من آسمان تو باشم، تو ماه من باشی کمان نهم به کمان زلف ز نیروی عشق تو گر نشانهٔ تیر نگاه من باشی تو را دو زلف شب آسا برای آن دادند که واقف از من و روز سیاه من باشی من از دو نرگس مست تو چشم آن دارم که آگه از نگه گاه گاه من باشی به حکم عشق و تقاضای حسن می باید که من گدای تو باشم، تو شاه من باشی پس از هلاک به خاکم بیا که می ترسم علی الصباح جزا عذرخواه من باشی اگر چه هیچ امید از تو بر نمی آید همین بس است که امیدگاه من باشی بتان کج کله آنجا که در میان آیند تو در میان بت کج کلاه من باشی چو نیست قسمت من عافیت همان بهتر که آفت من و حال تباه من باشی از آن به چشم خود ای اشک مسکنت دادم که در بیان محبت گواه من باشی به گریه گفتمش آیا گذر کنی بر من به خنده گفت اگر خاک راه من باشی فروغی از پی آن زلف و چهره تا نروی چگونه با خبر از اشک و آه من باشی فروغی بسطامی