فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۴۷۷: دیدم جمال قاتل در وقت جان سپاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیدم جمال قاتل در وقت جان سپاری دادم تسلی دل در عین بی قراری خواری کشان حسنش گلهای بوستانی شوریدگان عشقش مرغان شاخساری شاخ گلی که آبش از جوی دیده دادم دورم ز خویشتن کرد با صد هزار خواری دوش آن مهم به تندی می زد به تیغ و می گفت کاین است دوستان را پاداش دوستاری خون آبه جگر بود کز چشم تر فشاندم نقشی که بر درش ماند از من به یادگاری گیرم طبیب وقتی احوال من بپرسد کی در شمارش آید دردم ز بی شماری نومیدیم به حدی است در عالم محبت کز ایزدم نمانده ست چشم امیدواری باد صبا رسانید خاکسترم به کویش بر کام خود رسیدم اما ز خاکساری دادیم جان ولیکن آسودگی ندیدیم ما را به هیچ حالت فارغ نمی گذاری تا خار او خلیده ست در پای دل فروغی چشمم گرو کشیده ست با ابر نوبهاری فروغی بسطامی