فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۴۶۴: زان سر زلف مرا بی سرو سامان کردی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زان سر زلف مرا بی سرو سامان کردی خاطرم جمع نشد تا تو پریشان کردی من به سودای غمت اشک به دامن کردم تا تو از سنبل تر مشک به دامان کردی سینه صد چاک و جگر پاره خدا را بنگر که چه ها با من از آن چاک گریبان کردی حیرتی دارم از آن صورت زیبا که تو راست که به یک جلوه مرا صورت بی جان کردی عندلیب دل من نغمه سرا شد روزی کانجمن را ز رخت صحن گلستان کردی خون بهای دلم از لعل گهربار بیار چون به خون غرقه اش از خنجر مژگان کردی نام شمشیر تو آسایش جان باید کرد که ز کشتن همه دشوار من آسان کردی سالها در طلبت گوشه نشینی کردم تا گذاری به سر گوشه نشینان کردی هم نشینان تو از بوی ریاحین مستند وه که در کار سمن و سنبل و ریحان کردی تا فروغی نظری در رخ زیبای تو کرد فارغش از مه و خورشید درخشان کردی فروغی بسطامی