فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۴۶۲: سر از کمند نپیچم اگر تو صیادی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سر از کمند نپیچم اگر تو صیادی رخ از هلاک نتابم اگر تو جلادی نکرده چاره مکر تو هیچ مکاری نبرده پنجهٔ شید تو هیچ شیادی گه از سلاسل لیلی کمند مجنونی گه از شمایل شیرین بلای فرهادی به طرف بام قدم نه که شرم خورشیدی به صحن باغ گذر کن که رشک شمشادی نه گریه داد مرا بی رخ تو تسکینی نه ناله کرد مرا در غم تو امدادی نه داد شیخ شنیدی، نه نامه راهب فغان که گوش ندادی به هیچ فریادی ز ناتوانی ما کی خبر توانی شد که در کمند قوی پنجه ای نیفتادی از آن به بند تو آزادگان گرفتارند که غیرت مه تابان و سرو آزادی ز زلف و چشم تو معلوم می توان کردن که آفت بشر و فتنه پری زادی ز سیل گریه ما سست شد اساس دو کون تو ای بنای محبت چه سخت بنیادی فروغی آن مه تابان مگر مراد تو داد که داد صورت و معنی به شاعری دادی فروغی بسطامی