فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۴۴۱: تا به چشمان سیه سرمه درانداختهای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا به چشمان سیه سرمه درانداخته ای آهوان را همه خون در جگر انداخته ای به هوای لب بامت که نشیمن نتوان طایران را همه از بال و پر انداخته ای ای دل غم زده از عجز تو معلومم شد که بر تیغ محبت سپر انداخته ای می توان یافتن از تیشهٔ فرهاد ای عشق که بسی کوه گران از کمر انداخته ای به کمند تو اگر تازه گرفتاری نیست پس چرا یار قدیم از نظر انداخته ای هیچ مرغ دلی از حلقهٔ زلف تو نجست این چه دامی است که در رهگذر انداخته ای سرگران رفته ای از حلقهٔ عشاق برون جان به کف طایفه را در خطر انداخته ای گره از چین سر زلف گشودستی باز یا به دامان صبا مشک تر انداخته ای نه همین کشتهٔ عشق تو فروغی تنهاست ای بسا کشته که بر یکدیگر انداخته ای فروغی بسطامی