فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۳۶۵: گر دست دهد دامن آن سرو روانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر دست دهد دامن آن سرو روانم آزاد شود دل ز غم هر دو جهانم آمد به لب بام که خورشید زمینم بگرفت به کف جام که جمشید زمانم افروخت رخ از باده که آتش زن شهرم افراخت قد از جلوه که غارت گر جانم گر از درم آن سرو خرامنده درآید برخیزم و بر چشم خود او را بنشانم دی صبح شنیدم ز لب غنچه که می گفت من تنگ دل از حسرت آن تنگ دهانم در عالم پیری سر و کارم به جوانی است پیرانه سر آمد به سرم بخت جوانم اکنون نه مرا کشتی از آن ابرو و مژگان دیری است که من کشتهٔ آن تیر و کمانم صبحم همه با یاد سر زلف تو شد شام یک روز نبودم که نبودی به گمانم هم قطره فروریختی از چشمهٔ چشمم هم پرده برانداختی از راز نهانم گفتم که بجویم ز دهان تو نشانی گم گشت در این نقطهٔ موهوم نشانم جز فکر رخ و ذکر لبش نیست فروغی فکری به ضمیر من و ذکری به زبانم فروغی بسطامی