فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۳۰۸: تا شکن زلف تو است سلسله جنبان دل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا شکن زلف تو است سلسله جنبان دل جمع نخواهد شدن حال پریشان دل شوق تو در هم شکست پنجهٔ شاهین صبر عشق تو لشکر کشید بر سر سلطان دل هم خط نوخیز تو سبزه گل زار جان هم لب جان بخش تو چشمهٔ حیوان دل کار من آمد به جان از ستم پاسبان رفتم از آن آستان جان تو و جان دل چاره هر درد را خلق به درمان کنند درد تو را کرده عشق مایهٔ درمان دل گر چه صبوری خوش است در همه کاری ولی کردن صبر از رخت کی شود امکان دل دل به تو بربست عهد، کز سر جان بگذرد جان گران مایه رفت بر سر پیمان دل در طلب چشم تو دور به آخر رسید آه که آن هم نشد حاصل دوران دل رشتهٔ عقلم گسیخت بر سر سودای عشق گوهر اشکم بریخت بر در دکان دل سوزن فکرت شکست، رشتهٔ طاقت گسیخت بس که ز نو دوختم چاک گریبان دل عمر فروغی گذشت، کام دل آخر نیافت گر تو مراد ولی وای ز حرمان دل فروغی بسطامی