فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۲۹۹: در پا مریز حلقهٔ زلف بلند خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در پا مریز حلقهٔ زلف بلند خویش ترسم خدا نکرده شوی پای بند خویش منت خدای را که به تسخیر ملک دل حاجت بدان نشد که بتازی سمند خویش حیف است بر لب تو رساند لبی رقیب کالوده مگس نتوان کرد قند خویش یا از شکنج طره کمندی به ره منه یا رحمتی به آهوی سر در کمند خویش با ناله در غم تو ز بس خو گرفته ام آسوده ام به نالهٔ ناسودمند خویش مشکل شده ست کار من از عشق روی تو لیکن چه چاره با دل مشکل پسند خویش خون می چکد ز غنچه به کارش اگر کنی شیرین تبسمی ز لب نوش خند خویش شوق سپند خال تو کرد آن چه با دلم مجمر نکرده ز آتش خود با سپند خویش ای شه سوار حسن فروغی اسیر تست غافل مشو ز خاک گرفتار بند خویش فروغی بسطامی