فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۲۹۳: شاهد به کام و شیشه به دست و سبو به دوش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شاهد به کام و شیشه به دست و سبو به دوش مستانه می رسم ز در پیر می فروش خواهی که کام دل ببری لعل وی ببوس خواهی که نیش غم نخوری جام می بنوش ماییم و کوی عشق و درونی پر از خراش ماییم و بزم شوق و دهانی پر از خروش دانی که داد بلبل شیدا به دست کیست از دست آن که کرد لب غنچه را خموش مرغی که می پرد به لب بام آن پری بس طعنه می زند پر او بر پر سروش پند کسی چگونه نیوشم که آن دو لب از من گرفته اند دو گوش سخن نیوش گر چشم فیض داری از آن چشمهٔ کرم ای دل به سینه خون شو و ای چشم تر به جوش من والهٔ جمال تو با صد هزار چشم من بندهٔ خطاب تو با صد هزار گوش زان باده دوش چشم تو پیموده خلق را شاید که روز حشر نیاید کسی به هوش کارم ازین مثلث خاکی به جان رسید قد برفراز و زلف بیفشان و رخ مپوش بی جهد از آن نرسد هیچ کس به کام تا هست ممکن تو فروغی به جان به کوش فروغی بسطامی