فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۲۹۰: خوشا دلی که تو باشی نگار پردهنشینش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوشا دلی که تو باشی نگار پرده نشینش به زیر پرده بری در نگارخانهٔ چینش گهی ز بوسهٔ شیرین شکر کنی به مذاقش گهی ز باده رنگین قدح دهی به یمینش کمین گشاده درآیی به هر دری به شکارش کمان کشیده نشینی ز هر طرف به کمینش گشاده چهره بیا در حضور خازن جنت که بر کسی نگشاید در بهشت برینش مریض عشق تو را جان به لب رسیده و ترسم که بر رخ تو نیفتد نگاه بازپسینش نظر ز چارهٔ بیمار خود مپوش خدا را کجا بریم دلی را که کرده ای تو چنینش فتاده ای که تو برداشتی ز خاک مذلت کجا زمانه تواند که افکند به زمینش فسون من چه کند با حریف شعبده بازی که هیچ معجزه باطل نکرد سحر مبینش بدین امید که مرهم نهد به زخم درونم چه زخم ها که بخوردم ز حقهٔ نمکینش سپند در ره آن شه سوار می زنم آتش که چشم بد نزند آتشی به خانهٔ زینش خدنگ عشق به هر قلب خسته ای که نشسته نهاد سنگ بنالد ز ناله های حزینش کسی که سر کشد از حلقهٔ کمند محبت حواله کن به دم تیغ شاه ناصر دینش ستوده خسرو اعظم، جهان گشای معظم که باد تا به ابد ملک جم به زیر نگینش فلک به چشم فروغی طلوع داده مهی را که آفتاب قسم می خورد به صبح جبینش فروغی بسطامی