فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۲۴۹: عاشقی کز خون دل جام شرابش میدهند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاشقی کز خون دل جام شرابش می دهند چشم تر، اشک روان، حال خرابش می دهند هر که را امروز ساقی می کشد پای حساب ایمنی از هول فردای حسابش می دهند هر که ماهی خدمت می را به صافی می کند سالها فرماندهی آفتابش می دهند هیچ هشیاری نمی خواهد خمارآلوده ای کز لب میگون او صهبای نابش می دهند گرد بیداری نمی گردد کسی در روزگار کز خمارین چشم او داروی خوابش می دهند تشنه کامی کز پی ابروی ترکان می رود آخر از سرچشمه شمشیر آبش می دهند هر که اول زان صف مژگان سؤالی می کند آخرالامر از دم خنجر جوابش می دهند گر کمند حلق عاشق طرهٔ معشوق نیست پس چرا بر چهره چندین پیچ و تابش می دهند چون ز جعد پر گره آن ترک می سازد زره ره به جیش خسرو مالک رقابش می دهند ناصرالدین شاه غازی آن که در میدان جنگ فتح و نصرت بوسه بر زرین رکابش می دهند کی فروغی روز وصل او به راحت می رود بس که شبها از غم هجران عذابش می دهند فروغی بسطامی