فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۲۴۰: چون دم تیغ تو قصد جان ستانی میکند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون دم تیغ تو قصد جان ستانی می کند بار سر بر دوش جانان زان گرانی می کند چشم بیمار تو را نازم که با صاحب دلان دعوی زورآوری در ناتوانی می کند من غلام آن نظربازم که با منظور خود شرح حال خویش را در بی زبانی میکند حالتی در باغ او دارم که با من هر سحر بلبل دستان سرا هم داستانی می کند چون ننالد مرغ مسکینی که او را داده اند دامن باغی که گل چین باغبانی می کند من کجا و بزم آن شاهنشه اقلیم حسن صعوه با شهباز کی هم آشیانی می کند گر نه باد صبح دم در گلشن او جسته راه برق آهم پس چرا آتش فشانی می کند ساقیا من ده که آخر گنبد نیلوفری ارغوانی رنگ ما را زعفرانی می کند عافیت خواهی زمین بوس در می خانه باش زان که می دفع بلای آسمانی می کند رهروی از کعبه مقصود می جوید نشان کاو وطن در کوی بی نام و نشانی می کند عاشق صادق فروغی بر سر سودای عشق نقد جان را کی دریغ از یار جانی می کند فروغی بسطامی