فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۱۹۷: هر که در عشق چو من عاجز مضطر باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که در عشق چو من عاجز مضطر باشد جای رحم است بر او گر همه کافر باشد قاتلی خون مرا ریخت که مقتولش را باز بر سر هوس ضربت دیگر باشد گر صبا دم زند از مشک ختن عین خطاست با دماغی که از آن طره معطر باشد من ندانم که لب از وصف لبش بربندم سخن قند همان به که مکرر باشد مشت خاکم ز لحد رقص کنان برخیزد وعده وصلش اگر در صف محشر باشد پر کند سیل سرشکم ز میان بنیادش گر میان من و او سد سکندر باشد خم آن طرهٔ مشکین و دل مسکینم مثل شهپر شاهین و کبوتر باشد واقف از حال پراکنده دلان دانی کیست دل جمعی که در آن جعد معنبر باشد گر تو در مجلس فردوس نباشی ساقی می ننوشم اگر از چشمهٔ کوثر باشد در ره عشق اگر بخت فروغی این است یار باید که جفاکار و ستمگر باشد فروغی بسطامی