فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۱۹۳: تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زد آشیان دل یک سلسله را بر هم زد بود از زلف پریشان توام خاطر جمع فتنه عشق چو گیسوی تواش بر هم زد تابش حسن تو در کعبه و بت خانه فتاد آتش عشق تو بر محرم و نامحرم زد تو صنم قبلهٔ صاحب نظرانی امروز که زنخدان تو آتش به چه زمزم زد گر نه از مردن عشاق پریشان حال است پس چرا زلف تو صد حلقه درین ماتم زد حال دل سوختهٔ عشق کسی می داند که به دل داغ تو را در عوض مرهم زد اگر آن خال سیه رهزن من شد شاید زان که شیطان به همین دانه ره آدم زد چشم بد دور که آن صف زده مژگان دراز خنجری بر دل صد پارهٔ ما محکم زد خجلت عشق به حدی است که در مجلس دوست آستین هم نتوان بر مژهٔ پرنم زد اولین نقطهٔ پرگار محبت ماییم پس از آن کلک قضا دایرهٔ عالم زد هر چه در جام تو ریزند فروغی می نوش که به ساقی نتوان شکوه ز بیش و کم زد فروغی بسطامی