فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۱۷۱: کسی که در دل شب چشم خون فشان دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کسی که در دل شب چشم خون فشان دارد بیاض چهره اش از خون دل نشان دارد ز پرده راز دلم عشق آشکارا کرد که شعله را نتواند کسی نهان دارد به سختی از سر بازار عشق نتوان رفت که این معامله هم سود و هم زیان دارد به تیره روزی من چشم روزگار گریست ندانم آن مه تابان چه در کمان دارد کشاکش دلم آن زلف مو به مو داند خوشا دلی که دلارام نکته دان دارد سزد که اهل نظر سینه را نشان سازند که ترک عشوه گری تیر در کمان دارد ز سخت جانی آیینه حیرتی دارم که تاب جلوهٔ آن یار مهربان دارد مهی ز برج مرادم طلوع کرد امشب که فخر بر سر خورشید آسمان دارد ز هر طرف به تظلم نیازمندی چند رخ نیاز بر آن خاک آستان دارد من آن حریف عقوبت کش وفا کیشم که عشق زنده ام از بهر امتحان داد فروغی از غم آن نازنین جوان جان داد کدام پیر چنین طالع جوان دارد فروغی بسطامی