فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۱۵۹: هر سر که به سودای خط و خال تو افتد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر سر که به سودای خط و خال تو افتد چون سایه همه عمر به دنبال تو افتد واقف شده از حال شهیدان تو در حشر هر دیده که بر نامهٔ اعمال تو افتد آن چشم که بندد نظر از منظر خورشید چشمی است که بر جلوهٔ تمثال تو افتد آن کار که جز دادن جان چاره ندارد کاری است که با غمزهٔ قتال تو افتد هر کس که خبر شد ز گرفتاری من گفت بیچاره اسیری که به احوال تو افتد ای مرغ دل ار باخبر از لذت دامی می کوش به حدی که پر و بال تو افتد ای خواجه گر این است طبیب دل عشاق مشکل که به فکر دل بدحال تو افتد فالی بزن ای دل ز پی دولت وصلش باشد که خود این قرعه به اقبال تو افتد از شعلهٔ آه تو فلک سوخت فروغی آتش به سراپردهٔ آمال تو افتد فروغی بسطامی