فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۱۵۳: لعل تو به سر چشمهٔ زمزم نتوان داد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
لعل تو به سر چشمهٔ زمزم نتوان داد این مهر خدا داده به خاتم نتوان داد عشاق تو را زجر پیاپی نتوان کرد مستان تو را جام دمادم نتوان داد بر چشم تو نتوان نظر از عین هوس کرد آهوی حرم را به خطا رم نتوان داد هر کس خم ابروی تو را دید به دل گفت در هیچ کمانی به از این خم نتوان داد نقد دل و دین بر سر سودای تو دادیم جنسی است محبت که جوی کم نتوان داد ماییم و جهانی که به خاطر نتوان گفت ماییم و پیامی که به محرم نتوان داد سری که میان من و میگون لب ساقی است کیفیت آن را به دو عالم نتوان داد جانان مرا بار خدا داده ز رحمت جسمی که به صد جان مکرم نتوان داد آن معجزه کز لعل تو دیده ست فروغی هرگز به دم عیسی مریم نتوان داد فروغی بسطامی