فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۸۳: همه جا جلوهٔ آن صاحب وجه حسن است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
همه جا جلوهٔ آن صاحب وجه حسن است همه کس بستهٔ آن زلف شکن بر شکن است رخ افروخته اش خجلت ماه فلک است قد افراخته اش غیرت سرو چمن است بهر قربانی آن چشم سیه باید ریخت خون هر آهوی مشکین که به دشت ختن است گر نیارد به نظر سیم سرشکم نه عجب زان که سیمین بر و سیمین تن و سیمین ذقن است ترسم آخر ننهد پا به سر تربت من بس که در هر قدمش کشتهٔ خونین کفن است تا رقیب از لب او کام روا شد گفتم خاتم دست سلیمان به کف اهرمن است نه ازین پیش توان با سخن دشمن ساخت نه مرا با دهن دوست مجال سخن است خسرو از رشک شکر خون به دل شیرین کرد تا خبر شد که چه ها در نظر کوه کن است جستم از خیل عرب واقعهٔ مجنون را لیلی از خیمه برون تاخت که مجنون من است گوشهٔ چشم بتی زد ره دین و دل من نازم این فتنه که هم رهزن و هم راهزن است در همه شهر شدم شهره به شیرین سخنی تا لبم بر لب آن خسرو شیرین دهن است یک تجلی همه را سوخت فروغی امشب مگر آن شمع فروزنده در این انجمن است فروغی بسطامی