فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۷۲: ترک چشمش که مست و مخمور است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ترک چشمش که مست و مخمور است خون ما گر بریخت معذور است کوی معشوق عرصهٔ محشر بانگ عشاق نغمهٔ صور است خسرو عشق چون به قهر آید صبر مغلوب و عقل مقهور است همه از زورمند در حذرند من ز سرپنجه ای که بی زور است با وجود بلای عشق خوشم که ز بالای او بلا دور است برنیاید به صد هزاران جان از دهان تو آن چه منظور است گر به شیرین لب تو جان ندهم چه کنم با سری که پر شور است من و بختی که مایهٔ ظلمت تو و رویی که چشمهٔ نور است می فروش از لب تو وام گرفت نشنه ای که آن در آب انگور است داستان فروغی و رخ دوست نقل موسی و آتش طور است فروغی بسطامی