فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۶۴: طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است ولی دریغ که آن هم همیشه بیمار است نگار مست شراب است و مدعی هشیار فغان که دوست به خواب است و خصم بیدار است چگونه در غم او دعوی وفا نکنم که شاهدم دل مجروح و چشم خون بار است هنوز قابل این فیض نیستم در عشق وگرنه از پی قتلم بهانه بسیار است پی پرستش خود برگزیده ام صنمی که زلف خم به خمش حلقه های زنار است نگیرم از سر زلفش به راستی چه کنم که روزگار پریشان و کار دشوار است به هیچ خانه نجستم نشان جانان را که جانم از حرم و دیر هر دو بیزار است لبش به جان گران مایه بوسه نفروشد ندانم این چه متاع و چگونه بازار است ز سوز نالهٔ مرغ چمن توان دانست که در محبت گل مو به مو گرفتار است فروغی آن رخ رخشنده زیر زلف سیاه تجلی مه تابنده در شب تار است فروغی بسطامی