فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۶۰: دی در میان مستی خنجر کشیده برخاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دی در میان مستی خنجر کشیده برخاست وز ما به جز محبت جرمی ندیده برخاست چشم سیاه مستش آیا چه دیده باشد کز کوی تیره بختان می ناچشیده برخاست هم بر هوای بامش مرغ پریده بنشست هم بر امید دامش صید رمیده برخاست دوش از رخش نسیمی بگذشت سوی گلشن گل از فراز گلبن برقع دریده برخاست هر بی خبر که خندید بر حسرت زلیخا آخر ز بزم یوسف کف را بریده برخاست صید دل حریصم از شوق تیر دیگر از صیدگاه خونین در خون تپیده برخاست دوشینه ماه نو را دیدم به روی ماهی کز بهر پای بوسش چرخ خمیده برخاست هر نیم شب که کردم یادی از آن بناگوش از مشرق امیدم صبح دمیده برخاست من بی رخش فروغی آفاق را ندیدم برخاست تا ز چشمم، نورم ز دیده برخاست فروغی بسطامی