فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۴۱: نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را نه روز روشنی از پی شب سیاهی را فغان که بر در شاهی است دادخواهی ما که از ستم ندهد داد دادخواهی را گدای شهرم و بر سر هوای آن دارم که سر نهم به کف پای پادشاهی را ز خسروان ملاحت کجا روا باشد که در پناه نگیرند بی پناهی را به راه عشق به حدی است ناامیدی من که نا امید کند هر امید گاهی را چگونه لاف محبت زند نظر بازی کز آب دیده نشسته ست خاک راهی را بزیر خون محبان که در شریعت عشق به هیچ حال نخواهم کسی گواهی را نه من شهید تو تنها شدم که از هر سو به خاک ریخته ای خون بی گناهی را به یک نگاه ز رحمت بکش فروغی را مکن دریغ ز مشتاق خود نگاهی را فروغی بسطامی