فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۳۱: بوسه آخر نزدم آن دهن نوشین را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بوسه آخر نزدم آن دهن نوشین را لب فرهاد نبوسید لب شیرین را صدهزاران دل دیوانه به زنجیر کشم گر به چنگ آورم آن سلسله پرچین را گر شبی حلقهٔ آن طره مشکین گیرم مو به مو عرضه دهم حال دل مسکین را سیم اگر بر زبر سنگ ندیدی هرگز بنگر آن سینهٔ سیمین و دل سنگین را ره به سر چشمه خورشید حقیقت بردم تا گشودم به رخش چشم حقیقت بین را کسی از خاک سر کوی تو بستر سازد که سرش هیچ ندیده ست سر بالین را گر به رخ اشک مرا در دل شب راه دهی بشکنی رونق بازار مه و پروین را گر تو در باغ قدم رنجه کنی فصل بهار برکنی ریشهٔ سرو و سمن و نسرین را گر تو در بتکده با زلف چو زنار آیی بت پرستان نپرستند بت سیمین را کفر زلف تو چنان زد ره دین و دل من که مسلمان نتوان گفت من بی دین را ترسم از تیرگی بخت فروغی آخر گرد خورشید کشی دایرهٔ مشکین را فروغی بسطامی