غبار همدانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۰: به دریا خویش را تا لا نبینی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به دریا خویش را تا لا نبینی به دامان لولوء لالا نبینی نهان در سینه چند ای گوهر دل صدف تا نشکنی دریا نبینی اگر مجنون شدی چندانکه پوئی به جز لیلی در این صحرا نبینی بسوی ما نکو بنگر که دیگر نشانی در جهان از ما نبینی چه آمد بر سر از عشقم که در وی سر موئی بجز سودا نبینی دلا دیوانگی کن ور نه زنجیر از آن زلف سیه بر پا نبینی اگر پروانه سان پرها نسوزی جمال شمع بی پروا نبینی نشان از آن کمر وقتی بیابی که خود را در میان پیدا نبینی بیا ساقی که بی آن چشم مخمور مرا جز اشک در مینا نبینی غبارا چشم بینائی بدست آر که در لالا به جز الّا نبینی غبار همدانی