غبار همدانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۰: بیا ساقی به ساغر چهره ای گلگون کنیم آخر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا ساقی به ساغر چهره ای گلگون کنیم آخر در این ایّام گل از دل غمی بیرون کنیم آخر چو از فتوای عاقل حل نشد در شهرمان مشکل به صحرای جنون تقلیدی از مجنون کنیم آخر چو نتوان دید روی گلرخان با چشم آلوده بیا ای دیده خود را شست وشو از خون کنیم آخر چرا تدبیر ما تقدیر دیگرگون نمیگردد بیا خود را به هر تقدیر دیگرگون کنیم آخر در این ویرانۀ دنیا بود گنجی ولی ترسم که ما سر در سر این گنج چون قارون کنیم آخر علاج درد ما را کَس در این دوران نمی داند عجب بیچاره درماندیم یارب چون کنیم آخر مطیع امر دیوان تا کِی آدمزاده ای ایدل بخویش آ تا دو روزی کارها وارون کنیم آخر بباشد فتنۀ آخر زمان ای دل مهیا شو که خود را بر قیامت قامتی مفتون کنیم آخر به پایان رفت عمر و نیست پایان این بیابان را بگو ای خضر تا کی صبر در هامون کنیم آخر بزن ای مرغ علوی بال و بند از پای جان بگسل تحمل تا به چند از گردش گردون کنیم آخر غبار همدانی