غبار همدانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۴: روزی که کلک تقدیر در پنجۀ قضا بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روزی که کلک تقدیر در پنجۀ قضا بود بر لوح آفرینش غم سرنوشت ما بود زان پیشتر که نوشد خضر آب زندگانی مارا خیال لعلت سرمایۀ بقا بود روزی که میگرفتند پیمان ز نسل آدم عشق از میان ذرّات در جست و جوی ما بود ساقی شراب شوقم دیشب زیادتر داد گر پاره شد ز مستی پیراهنم به جا بود بر عاصیان هر قوم بگماشت حق بلایی ما خیل عشقبازان هجرانمان بلا بود ساقی لباس زهدم صد ره به مِی فروشُست تا پاک شد ز رنگی کالودۀ ریا بود گر در محیط حیرت غرقم گناه من چیست در کشتی وجودم عشق تو ناخدا بود می خاستم که دل را از غم خلاص یابم داغ جدایی آمد وین آخرالدوّا بود غبار همدانی