غبار همدانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۴: مطرب دلم ز پرده به در میرود بگو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مطرب دلم ز پرده به در میرود بگو ساقی بیا که آتش عشقم به جان گرفت دیدی دلا که شعلۀ جوالاهه فراق مانند نقطه عاقبتم در میان گرفت از بس که سوخت کوکب بختم در آسمان ظلمت فضای خانه کرّوبیان گرفت خوبان به مهر دلشدگان را کنند اسیر کِی مُلک دل به قوّت بازو توان گرفت پروانه را وصال نماید شب فراق تا شمع را ز سوز من آتش به جان گرفت ما در پناه پیر مغانیم گو بگیر گر گرگ گوسفند ز دست شُبان گرفت هرگز نبرد ره به سرا بوستان گل الّا کسی که الفت با باغبان گرفت عارف شناخت قدر خموشی از آن که دید آتش به جان شمع ز دست زبان گرفت تا کِی اسیر غول بیابانی ای غبار آنکس بریده ره که پی کاروان گرفت غبار همدانی