غبار همدانی
غزل ها
شمارهٔ ۵: برآن سرم که چو گُل برکشد زچهره نقاب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برآن سرم که چو گُل برکشد زچهره نقاب قلندرانه کنم خرقه رهن بادۀ ناب بیار کشتی مِی ساقیا که در یَم عشق تو ناخدایی و من اوفتاده در گرداب نه هیچ منزل آسایش است دامن خاک نه هیچ قابل آرایش است چهرۀ آب چگونه تشنه نمیرم که هرچه می نگرم جهان و هرچه در او هست نیست غیر سراب مرا زبادۀ عشق تو جرعه ای کافیست چرا که خانۀ موری به شبنمی است خراب دمی نشد که ز غم خاطرم بیاساید مگر به بوی مِی لعل فام و بانگ رباب بر آتش غم جانان دل کبابم سوخت هنوز میچکد از دیده بر رُخم خوناب اگر قلم به کف عشق تند خوست مترس که خط محو کشد خلق را بروز حساب چنان به گریه درآیم که از تلاطم اشک به یکدگر شکند کاسۀ سرم چو حباب غبار خیمه ز کوی تو چون تواند کند که بسته موی تو بر گردنش هزار طناب غبار همدانی