فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۲۶۲: در هستی بقفل نیستی بر خود چنان بستم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در هستی بقفل نیستی بر خود چنان بستم که فرقی نیست پیش هر که هست از نیست تا هستم به پیمانه شکستن داد صد پیمان مرا زاهد شکستم صد چنان پیمان و این پیمانه نشکستم گذشتی بر سرم نگذاشت حیرت دامنت گیرم بغفلت رفت عمر و بر نیامد کاری از دستم خرد هر دم ز زنجیر جنون می کرد منع من بحمدالله شدم دیوانه وز قید خرد رستم ترا دیدم نظر بر داشتم از جمله عالم بریدم از همه پیوند خود تا با تو پیوستم ز آهم سوخت همچون شمع هر کس همنشینم شد دگر ننشست با من ساعتی با هر که بنشستم فضولی سایه زان سرو قد بر من نمی افتد ندارد بهره از سربلندی پایه پستم فضولی بغدادی